پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
نشـسـتم بر مزار کـودکانم، آه، غـمگینم مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم منم باغ گلی که غنچههایم را لگد کردند درون سینهام دشتی پُر از گلهای خونینم منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست و هر شب موشکی تبدار میآید به بالینم بگو خمپارهها دست از سرِ گهواره بردارند بگو آژیرها ساکت، که لالاییست تلقینم زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم نمیدانم که با چشمان مات خود چه میبینم خـداونـدا خــداونـدا خــداونـدا خــداونـدا پُر از اشک و مناجاتم، پُر از لبیک و آمینم به صفحه صفحۀ تاریخ عالم نام من پیداست به صفحه صفحۀ تاریک عالم، برگ زرینم چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم پُر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را درون سینه دارم، لیک اسلام است آئینم منی که روزگاری قبلهگاه مسلمین بودم مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! بپا خـیزید فـرزندان من، یـاران دیـرینم اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم |